خلاصه داستان: سبا به همراه پدرش، قرار است برای تماشای مسابقه فوتبال، به استادیوم بروند. اما پیش از رفتن به استادیوم، پدرش او را به یک قهوهخانه برده و رازی را برای او فاش میکند...
خلاصه داستان: روز اول مرگ مادر بزرگ است، قبل از رسیدن مهمان ها، خانواده با چالش بزرگی روبرو می شود، آنها باید قبل آمدن مهمان ها این مشکل را بین خودشان حل کنند.